قوله: تتجافى‏ جنوبهمْ عن الْمضاجع الآیة... رب العالمین جل جلاله و تقدست أسماوه و تعالت صفاته اندرین ایت دوستان خود را جلوه میکند و ایشان را بر فریشتگان عرضه میکند، که همه روز آفتاب را مینگرند تا کى فرو شود، و پرده شب فرو گذارند، و جهانیان در خواب غفلت شوند، ایشان بستر نرم و گرم بجاى مانند، و قدم بقدم باز نهند. تا با ما راز گویند. فمن بین صارخ و باک و متأوه چشمهاشان چون ابر بهاران، دلهاشان چون خورشید تابان، رویهاشان از بى‏خوابى برنگ زعفران.


اویس قرنى قدس سره چون شب درآمدى گفتى: هذه لیلة الرکوع، هذه لیلة السجود، یا برکوعى یا بسجودى شب بآخر اوردى، گفتند اى اویس چون طاقت میدارى شبى بدین درازى بر یک حال؟ گفت کجاست شب دراز؟ کاشکى ازل و ابد یک شب بودى، تا ما سجودى بآخر اوردیمى نه سه بار در سجودى سبحان ربى الاعلى سنت است، ما هنوز یک بار نگفته باشیم که روز اید.


شبهاى فراق تو کمانکش باشد


صبح از بر او چو تیر ارش باشد

و ان شب که مرا با تو بتا خوش باشد


گویى شب را قدم در اتش باشد

اى جوانمرد در میانه شب سحرگاهى باز نشین وضویى برآر، روى فرا قبله کن و دو رکعت براز و نیاز بگزار، تا هر چه اویس قرنى را در حوصله نوش امد زله‏اى از ان بجان تو فرستند. و جهد ان کن که در خواب نروى مگر که خوابت بیوکند در میان ذکر. در خبر است که هر که در خواب رود در میان عبادت رب العزة بمکان او وا فریشتگان مباهات کند، که این گدا را مى‏بینید بتن در خدمت و بدل در حضرت؟


چه وقت خفتن است اى دوست برخیز


ترا زین پس که خواهد داشت معذور

بوقت صبح خوش خفتن نه شرط است


مرا بگذاشتن سرمست و مخمور

... یدْعون ربهمْ خوْفا و طمعا خوفا من الفراق و القطیعة، و طمعا فى اللقاء و الوصلة. همه ما را خوانند، همه ما را دانند، گهى از بیم فراق بسوزند، گهى بامید وصال بیفروزند.


پیر طریقت گفت: خواب بر دوستان حرام در دو جهان، در عقبى از شادى وصال، و در دنیا از غم فراق، در بهشت با شادى مشاهدت خواب نه، و در دنیا با غم حجاب خواب نه. به داود (ع) وحى امد که یا داود کذب من ادعى محبتى فاذا جنه اللیل نام عنى أ لیس کل حبیب یحب خلوة حبیبه؟ بى‏خوابى و بیدارى در شب نشان قرب حق است، و دلیل کمال محبت، زیرا که اول درجه در محبت طلب موافقت است. و صفت حق جل جلاله انست که لا تأْخذه سنة و لا نوْم ادمى را از خواب و مرگ چاره نیست لکن بان مقدار که بتکلف خواب از خود دفع کند و صفت بیخوابى خود را کسب کند طلب موافقت کرده باشد بقدر امکان و این از وى جهد المقل باشد. و کریمان از عاجزان اندک به بسیار بردارند و تکلف بحقیقت بینگارند، و مصطفى (ص) چون بمحل قرب رسید صفت نوم از خویشتن اندر محل قرب نفى کرد گفت: تنام عیناى و لا ینام قلبى‏


چشم که با خلق است مى‏بخسبد اما دلم با حق است و نخسبد. و در خبرست که بهشتیان را خواب روا نیست زیرا که‏ در محل قرب‏اند، و در جوار حضرت عزت. و نیز گفته‏اند که خواب استراحت است از تعب و نصب، در بهشت تعب و نصب نیست. قال الله تعالى: لا یمسنا فیها نصب و لا یمسنا فیها لغوب. در خبرست که روز رستاخیز چون خلق اولین و اخرین جمع شوند در ان انجمن کبرى و عرصه عظمى منادى ندا کند: سیعلم اهل الجمع من اولى بالکرم؟ ارى بدانند اهل جمع امروز که به نیکوکارى و بزرگوارى که سزاوارتر؟ انگه ندا اید که: لیقم الذین کانت تتجافى‏ جنوبهمْ عن الْمضاجع یدْعون ربهمْ خوْفا و طمعا شب خیزان باین ندا از خلق جدا شوند، و هم قلیل و اندکى باشند. باز ندا اید که این الذین کانوا لا تلْهیهمْ تجارة و لا بیْع عنْ ذکْر الله فیقومون و هم قلیل. سه دیگر بار ندا اید که این الذین کانوا یحمدون الله فى السراء و الضراء فیقومون و هم قلیل. ثم یحاسب الناس. و قال النبى (ص): «اشراف امتى حملة القران و اصحاب اللیل»


اى مسکین بوقت سحر غافل مباش که ان ساعت وقت نیاز دوستان بود، ساعت راز مشتاقان بود، هنگام ناز عاشقان بود، بر بساط و نحْن أقْرب در خلوت و هو معکمْ سرا بسر شراب انا جلیس من ذکرنى، بى‏زحمت اغیار بدوستان خود مى‏رساند، ان ساعت نسیم سحرى از بطنان عرش مجید مى‏اید، و بر دل عنایتیان حضرت میگذرد، و برمزى باریک و برازى عجیب میگوید: اى درویش برخیز و تضرعى بیار و نیاز خود عرضه کن که دست کرم فروگشاده، و ندا در داده از بهر درویشان، که من یقرض غیر عدوم و لا ظلوم، چه عجب اگر ان ساعت بگوش دل بنده فرو گوید که عبدى لا تخف انک من الآمنین. داود (ع) از جبرئیل سوال کرد که در روز و شب کدام ساعت فاضل‏تر؟


گفت در هفته روز ادینه ان ساعت که خطیب بر منبر شود تا نماز را سلام دهند.


و در شب بوقت سحرگاه ان ساعت که دوستان و مشتاقان در مناجات شوند و سرا بسر شراب وصل انا جلیس من ذکرنى مى‏نوشند، و ذرائر اطباق کونین زبانهاى تعطش از عین شوق گشاده، که: و للارض من کأس الکرام نصیب. اگر سحرگاه نه عزیزترین ساعات بودى کلام مجید در حق ان عزیزان این بشارت کجا فرستادى که: قالوا یا أبانا اسْتغْفرْ لنا ذنوبنا فرزندان یعقوب (ع) پیش پدر شدند گفتند اى پدر ما را از خداوند خویش بخواه بجرمى که کرده‏ایم یعقوب (ع) بوقت سحرگاه قصد بارگاه اعظم کرد و روى بکعبه دعا اورد و بعذر فرزندان مشغول شد. از حضرت جلال ندا رسید که اى یعقوب حرمت این وقت را و شرف این ساعت را از فرزندان تو راضى شدیم. ان خداوند مقنعه را مى‏اید رابعة العدویه چون نماز خفتن بگزاردى پاس دل داشتى تا وقت صبح صادق با خود میگفتى:


یا نفس قومى فلقد نام الورى


ان تفعلى خیرا فذو العرش یرى‏

و انت یا عین اهجرى طیب الکرى


عند الصباح یحمد القوم السرى‏

فلا تعْلم نفْس ما أخْفی لهمْ منْ قرة أعْین جلیل صفتى است، و عزیز حالى، و بزرگوار کرامتى، که الله میفرماید: فلا تعْلم نفْس کس نداند و هیچ وهم و فهم بدریافت ان نرسد که من ساخته‏ام و پرداخته از بهر دوستان خود، اگر ایشان خدمتهاى نهانى فرا پیش داشتند، من نیز خلعتهاى نهانى فرا دست نهادم، اینت روشنایى چشم که ایشان را خواهد بود چون خلعتهاى نهانى بینند و کرامتهاى ربانى ان عیش روحانى با صد هزار طبل نهانى و ان سور و سرور جاودانى، خورشید شهود از افق عیان برآمده، نسیم صحبت از جانب قربت دمیده، گل کرامت از شاخ وصلت شکفته.


پیر طریقت گفت اى درویش دل ریش، اى سوخته مهر ازل، اى غارتیده عشق دل خوش‏دار و اندوه مدار، که وقتى خواهد بود که پرده عتاب از روى فضل برخیزد و ابر لطف باران کرم ریزد، و جوى بر در جوى قرب امیزد، و حد حساب از شأن جود بگریزد، منتظر دست در دامن وعده اویزد، و تأخیر و درنگ از پاى عطف برخیزد، و از افق تجلى باد شادى وزد و از اکرم الاکرمین ان بینى که ازو سزد، مولى میگوید و رهى مى‏نیوشد که اى درویش سزاى تو ببرید و سزاى من امد.


و فى الخبر الصحیح عن ابن مسعود ان النبى (ص) قال: اخر من یدخل الجنة رجل یمشى مرة و یکبو مرة و تسفعه النار مرة، فاذا جاوزها التفت الیها فقال تبارک الذى نجانى منک لقد اعطانى الله شیئا ما اعطاه احدا من الاولین و الآخرین فترفع له شجرة فیقول اى رب ادننى من هذه الشجرة فلا ستظل بظلها و اشرب من مائها فیقول الله یا بن ادم لعلى ان اعطیتکما سألتنى غیرها فیقول لا یا رب و یعاهده ان لا یسأله غیرها فیدنیه منها فیستظل بظلها و یشرب من مائها ثم ترفع له شجرة هى احسن من الاولى فیقول اى رب ادننى من هذه الشجرة لأشرب من مائها و أستظل بظلها فیقول یا بن ادم الم تعاهدنى ان لا تسألنى غیرها؟ لعلى ان ادنیتک منها سألتنى غیرها فیعاهده ان لا یسأله غیرها فیدنیه منها فیستظل بظلها و یشرب من مائها ثم ترفع له شجرة عند باب الجنة هى احسن من الاولین، فیقول اى رب ادننى من هذه فلا ستظل بظلها و اشرب من مائها فیقول یا بن ادم الم تعاهدنى لا تسألنى غیرها؟ قال بلى یا رب هذه لا اسئلک غیرها و ربه یعذره لانه یرى ما لا صبر له علیه فیدنیه منها فاذا ادناه منها سمع اصوات اهل الجنة فیقول اى رب ادخلینها فیقول یا بن ادم أ یرضیک ان اعطیک الدنیا و مثلها معها؟ قال اى رب أ تستهزئ منى و انت رب العالمین؟ فضحک ابن مسعود، فقالوا مم تضحک؟


قال هکذا ضحک رسول الله (ص) فقالوا مم تضحک یا رسول الله؟ قال من ضحک رب العالمین حین قال أ تستهزئ منى انت رب العالمین؟ فیقول انى لا استهزئ منک و لکنى على ما اشاء قدیر.


و فى روایة اخرى فاذا بلغ العبد باب الجنة رأى زهرتها و ما فیها من النضرة و السرور فسکت ما شاء الله ان یسکت، فیقول یا رب ادخلنى الجنة، فیقول الله تبارک و تعالى: ویلک یا بن ادم ما اغدرک أ لیس قد اعطیت العهود و المواثیق ان لا تسأل غیر الذى اعطیت؟


فیقول یا رب لا تجعلنى اشقى خلقک، فلا یزال یدعو حتى یضحک الله منه، فاذا ضحک اذن له فى دخول الجنة، فیقول: تمن فیتمنى حتى اذا انقطع امنیته. قال الله تعالى: تمن کذا و کذا قبل یذکره ربه حتى اذا انتهت به الامانى، قال الله لک ذلک و مثله معه. و فى روایة: قال الله لک ذلک و عشرة امثاله.


أ فمنْ کان موْمنا کمنْ کان فاسقا لا یسْتوون أ فمن کان فى حلة الوصال تجر اذیاله کمن هو فى مذلة الفراق یقاسى و باله؟ أ فمن کان فى روح القربة و نسیم الزلفة کمن هو فى هول العقوبة یعانى مشقة الکلفة؟ أ فمن اید بنور البرهان و طلعت علیه شموس العرفان کمن ربط بالخذلان و وسم بالحرمان؟ لا یستویان و لا یلتقیان.


ایها المنکح الثریا سهیلا


عمرک الله کیف یلتقیان‏

هى شامیة اذا ما استقلت


و سهیل اذا استقل یمان‏